سال 1318 در روستاي رودبنه به دنيا آمد؛ 23 سال داشت كه با حاج آقا اكبرنژاد ازدواج كرد و راهي تهران شد. چند سال بعد خدا 4 پسر و 3 دختر به او هديه داد اما او نگران تربيت آنها بود. جو و محيط نامناسب تهران، او را بيشتر نگران ميساخت لذا به آستانهي اشرفيه رفت تا بهتر بتواند در پرورش كودكانش نظارت داشته باشد.
- جنگ كه شروع شد، پسرها با پدرشان راهي جبهه شدند و مادر و خواهرها به فعاليت در مراكز بسيج مشغول گشتند.
- وقتي خبر جانبازي بچههايش را شنيد، فقط خدا را شكر كرد و گفت: «خدايا خوش به سعادت من كه چنين فرزنداني دارم كه ميتوانند براي اسلام و انقلاب كاري انجام دهند.» وقتي هم كه پسرها جبهه بودند، به همسرش ميگفت: «بچههاي من آنجا هستند آن وقت تو اينجا هستي. برو از سپاه اجازه بگير برو، اگر نميروي من ميروم و تو بمان بچهها را نگهدار. من ميروم لباسهايشان را ميشويم.»
هادي كه شهيد شد، به محمود [پسر ديگرش] گفت: «تو براي چه اينجا هستي تو بايد بروي و نگذاري كه اسلحهي برادرت به زمين بماند.» او هم رفت و جانباز شد. خودش دخترها را دلداري داد و در مقابل بيقراري آنها گفت: «چرا شما اينطور ميكنيد مگر حضرت زينب (س) را نديديد مگر ما نبايد از حضرت زينب (س) الگو بگيريم.
الآن تنها غصهي مادر بعد از شهادت فرزندش هادي و جانبازي 3 پسر و همسرش، مظلوميت ملت عراق در مقابل حملات آمريكاييهاست. از مشاهدهي سربازان آمريكايي در سرزمين كربلا رنج ميبرد و آرزويش رهايي كربلا از چنگال اشغالگران آمريكايي و سرافرازي اسلام است.
- جنگ كه شروع شد، پسرها با پدرشان راهي جبهه شدند و مادر و خواهرها به فعاليت در مراكز بسيج مشغول گشتند.
- وقتي خبر جانبازي بچههايش را شنيد، فقط خدا را شكر كرد و گفت: «خدايا خوش به سعادت من كه چنين فرزنداني دارم كه ميتوانند براي اسلام و انقلاب كاري انجام دهند.» وقتي هم كه پسرها جبهه بودند، به همسرش ميگفت: «بچههاي من آنجا هستند آن وقت تو اينجا هستي. برو از سپاه اجازه بگير برو، اگر نميروي من ميروم و تو بمان بچهها را نگهدار. من ميروم لباسهايشان را ميشويم.»
هادي كه شهيد شد، به محمود [پسر ديگرش] گفت: «تو براي چه اينجا هستي تو بايد بروي و نگذاري كه اسلحهي برادرت به زمين بماند.» او هم رفت و جانباز شد. خودش دخترها را دلداري داد و در مقابل بيقراري آنها گفت: «چرا شما اينطور ميكنيد مگر حضرت زينب (س) را نديديد مگر ما نبايد از حضرت زينب (س) الگو بگيريم.
الآن تنها غصهي مادر بعد از شهادت فرزندش هادي و جانبازي 3 پسر و همسرش، مظلوميت ملت عراق در مقابل حملات آمريكاييهاست. از مشاهدهي سربازان آمريكايي در سرزمين كربلا رنج ميبرد و آرزويش رهايي كربلا از چنگال اشغالگران آمريكايي و سرافرازي اسلام است.
راوي:غزل اسماعيل زاده
منبع:ماهنامه ستارگان درخشان
منبع:ماهنامه ستارگان درخشان